حلما کوچولوحلما کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

حلما کوچولو

6 ماهگیت مبارک عشقم

دختر عزیزم... 6ماهه که شدی ستاره ی زندگیمون... 6ماهه که زندگی ما رنگ و بویی دیگر به خود گرفته... 6ماهه که شدی تمام دنیای من و بابایی... 6 ماهه که هر روز امیدمون به زندگی بیشتر می شود... 6ماهه که تمام زیبای ها رو به ما هدیه دادی... 6ماهه ک خیلی زیباتر و از ته دلمون نفس می کشیم... دخترم همیشه باش که با بودنت جون می گیریم...                          عشقم 6 ماهگیت مبارک                 ...
28 ارديبهشت 1394

واکسن 6 ماهگی حلما

عزیزم امروز شما رو بردم مرکز بهداشت برای واکسن 6 ماهگی،خدا رو شکر خیلی خوب بودی البته سر ساعت و منظم بهت قطره ی استامینوفن میدادم...گلم واکسن 6ماهگیت رو خانم اسکندری توی پای راستت زد.
28 ارديبهشت 1394

دختر یعنی عشق

...به خدا دختر داشتن حس قشنگیه... دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکای خوشکل... دختر داشتن یعنی نهایت خوشبختی... دختر داشتن یعنی یه همدم تو خونه... دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی... دختر داشتن یعنی لاک های رنگارنگ... دختر داشتن یعنی کمدی پر از لباسای خوشکل... دختر داشتن یعنی ارامش تو زندگی... دختر داشتن یعنی خنده های بلند،گریه های از سر شوق... در یک کلام دختر داشتن یعنی عشق،عشق،عشق ... خدایااا شکرت که من و لایق دختر داشتن دونستی.                  ...
21 ارديبهشت 1394

روز پدر

دختر که باشی،میدونی اولین عشق زندگیت پدرته ... دختر که باشی،میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته ... دختر که باشی،میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری و دیگه از هیچی نترسی دستای گرم و مهربون پدرته ... هر کجای دنیا هم باشی،چه باشه و چه نباشه قویترین فرشته ی نگهبان پدرته ...                            پدر عزیزم روزت مبارک                      مهربانم ! می سرایم!فقط برای ...
12 ارديبهشت 1394

مادرانگی

درست زمانی ک بین همه ی اگر ها و باید و شاید ها و چون و چرا ها...مصمم می شوی بنشینی بر سر سجاده ی مهرش و از خداوند نام مادر را التماس کنی و بعد خداوند منتش را نعمتش را در حقت تمام کند و نام زیبای مادر را برازنده ی باقی اسمت کند قصه ی روزهای تنهاییت تمام می شود... یکی می اید که تو،به لطف بودنش بهترین حس ها را تجربه می کنی و به ضمانتش نام مادرانگی می گیری...خودت به میل خودت،خودت را از دفتر اولویت های خودت داوطلبانه خط میزنی...و همان یک نفر را مادرانگی می کنی تا مرز مادر شدن و پدر شدنش و حتی بعدتر درست مثل مادرت... دخترک یادت بماند که همه ی این ها خستگی دارد...نگرانی دارد... این حذف خودهااا،در خیلی از جاهای زندگی سخت است.....
7 ارديبهشت 1394
1